«ظهـور به هـر حـال اتفـاق میافتـد امـا آن چیـزی که مهـم است، این است که مـا در چـه جـایگـاهی نسـبت به آن قـرار داریـم.»
این جمله را نه یک عارف مشهور گفته و نه یک عالم برجسته. این جمله، تکیه کلام یک جوان نخبه ایرانی است که همسرش میگوید که همیشه وقتی میخواست کسی را نصیحت کند، این جمله را خطاب به طرف مقابل میگفت. جوانی که در این مسیر جایگاه خود را هم به خوبی شناخت و برای تعجیل در ظهور امام مهدی(عج)، جان خود را فدا کرد: شهید مصطفی احمدی روشن.
به گزارش رجانیوز، پس از شهادت این شهید بزرگوار جمعی از وبلاگنویسان به خانه پدری شهید احمدی روشن رفتند تا ضمن دیدار از این خانواده بزرگوار، با شخصیت دانشمندی شهید که شاید تفاوت سنی زیادی هم با آنها نداشت، آشنا شوند و از خصوصیت اخلاقی و زندگی شخصی او بدانند. این دیدار حدود دو ساعت طول کشید اما در دقایق پایانی، همسر شهید، بخشهایی از خاطرات و زندگی مصطفی شهید را بیان کرد که همه را تحت تاثیر قرار داد.
همسر شهید ابتدا علت دفن پیکر شهید در امامزاده چیذر تهران را بیان کرد و گفت: «مصطفی پیش از شهادت به امامزاده علیاکبر (ع) نرفته بود و شب قبل از ترور با هم قرار گذاشته بودیم که جمعه برای زیارت به آنجا برویم که آن اتفاق افتاد. به همین دلیل، پس از شهادت مصطفی، آنجا را برای خاکسپاری انتخاب کردیم تا اولین و آخرین حضور او در آنجا باشد.»
وی همچنین از رابطه معنوی شهید احمدی روشن با امام مهدی (عج) تعریف کرد و گفت که «مصطفی به این مساله ایمان داشت که کاری که برای کشور و انقلاب میکند، حتما در راستای تلاش برای تعجیل در فرج است. مصطفی همیشه دعای فرج را میخواند و علاقه خاصی به ادعیه مربوط به حضرت مهدی داشت؛ مثل دعای عهد و دعای ندبه. کلا مصطفی علاقه خاصی به امام زمان (عج) داشت؛ برای همین از همه مردم خواهش میکنم که همیشه به نیت مصطفی، دعای فرج را بخوانند و از آن جدا نشوند.»
همسر شهید برای بدرقه هم تعدادی دعای فرج و دعای عهد که منقش به تصویر شهید احمدی روشن بود، به حاضرین اهدا کرد و باز هم بر مداومت بر خواندن دعای فرج تأکید کرد.
سلام عزیز بزرگوار: متن تأثیر گذار و جالبی بود، ضمناً منتظر حضور سبزتون هستم...
برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن...
ایرج جنتی عطائی
سلام علیکم
خیلی خوشحالم که شما نیز بلاگ اسکای را برای ادامه فعالیت انتخاب نمودید هرچند وبلاگ قبلی را نیز اداره کنید
خبری خوش برای هیأت ما این است که بعد مدتها پیگیری و تلاش موفق شدیم هیأت عاشقان ثارالله را بعد از ثبت در استان و کشور به هیأت رزمندگان اسلام تغییر دهیم اما چون به نام قبلی تعصب خاصی داریم داخل پرانتز هیأت عاشقان ثارالله را می آوریم این است که از امروز وبلاگها نیز مزین به نام هیأت رزمندگان اسلام شهرستان زرندیه شده است
با تشکر
مدیر اجرایی هیأت رزمندگان اسلام شهرستان زرندیه
(روابط عمومی هیأت عاشقان ثارالله مأمونیه)
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است
این بس مرا که سایه ی مهر تو برسر است
دولت به کام و محنت گردون حرام باد
تا ساغرت بگردش و تامی به ساغر است
ای دل چرا به غیر خدا تکیه می کنی؟
امید ما و لطف خدا از که کمتر است؟
بهر دو نان خجالت دونان چه می کشی؟
ای دل صبور باش که روزی مقدّر است
خاطر ز گفتگوی مکرّر شود ملول
الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است
فرخنده نامه ای که موشّح به نام اوست
زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است
نامی که با خدا و پیمبر ز فرط قدس
زیب اذان و زینت محراب و منبر است
پشت فلک خمیده که با ماه و آفتاب
در حال سجده روی به درگاه حیدر است
شمس ضحی، امام هدی، نور هل اتی
چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است
در آیه ی مباهله این مهر و ماه را
جانها یکی و جلوه ی جان از دو پیکر است
وجهی چنان جمیل که از شدّت جمال
وجه خدا و جلوه ی الله اکبر است
نازم به دست او که یکی ناز شست او
از جای کندن در سنگین خیبر است
با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم
با برق تیغ، صاعقه ای بر ستمگر است
جز راه او بسوی خداوند راه نیست
یعنی که شهر علم نبی را علی، در است
بر تارک زمان و مکان تاج افتخار
در آسمان فضل: درخشنده اختر است
قبرش درون دیده ی آدم که چشم او
در خاک هم بنور جمالش منوّر است
آوازش از ورای زمانها رسد بگوش
تصویرش از فراز افق ها مصوّر است
کمتر ز ذرهّ ایم و فزون تر ز آفتاب
ما را که خاک پای علی بر سر افسر است
وصف علی ز عقل و قیاس و خیال و وهم
وز هرچه گفته اند و شنیدیم برتر است
شد عرض ما تمام و حدیث تو ناتمام
حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است
طبع لطیف و شعر «ریاضی» به لطف و شهد
شاخ نبات خواجه ی شیراز و شکّر است
ریاضی یزدی
خدا را در دور دستها، در انتهای افق و یا در اوج آسمانها جستجو مکن
نگاهی به اعماق وجودت بیانداز
.
.
.
.
چه احساس خوبیه وقتی می شنویم کسی می گوید : مواظب خودت باش اما خیلی بهتر از اون اینه که می شنویم کسی می گوید : خودم همیشه مواظبتم !
.
.
.
.
هیچگاه دلت را به روزگار مسپار که دریایی از ناامیدی هست
دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است
عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه ؛ پرستیدن تجارت نیست !
.
.
.
.
پروردگارا
یاری ام ده تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم و بدون اینکه بدردم بخورند ، همدل و همدردشان باشم زیرا در سودای هر انسانی “روح تو” خانه گزیده است !
روحشان شادویادشان گرامی وراهشان پررهرو
پاهای بوسه داده به مین یادشان بخیر
خورشیدهای خاک نشین، یادشان بخیر
پلهای آسمان به زمین، یادشان بخیر
با خون نوشتههای «به مجنون خوش آمدید»
بعد از تقاطع دل و ایمان، یادشان بخیر
آن روزهای روشن و آیینههای صاف
شبهای شور و رزم و کمین، یادشان بخیر
آن دسته دسته شاپرکانی که پر زدند
تا لمس شعلههای یقین، یادشان بخیر
دستان رو به علقمهی مانده روی خاک
پاهای بوسه داده به مین، یادشان بخیر
چندین هزار یوسف از اینجا گذشتهاند
ما ماندهایم و آه و همین «یادشان بخیر»
حتی هنوز روشن و جاریست ردشان
این گوشه، پای نهر... ببین! یادشان بخیر.
سلام و سپاس از مطالب و اشعار ولایی شما. موفق باشید ان شاالله و التماس دعای فرج